روش دوم تحلیل بازار، تحلیل تکنیکال است. مطمئناً میتوان گفت که در حال حاضر این روش بسیار محبوبتر در میان معاملهگران خصوصی است، زیرا سادهتر از تحلیل بنیادی است.
معامله گر فنی خود نمودار قیمت را مطالعه می کند و به دنبال قوانین در رفتار خود قیمت (نمودار) می گردد و نه ارتباط بین حرکات و جریان اخبار. اعتقاد بر این است که نمودار قیمت ارز هر چیزی که به روانشناسی بازار و عوامل اساسی مربوط می شود را در نظر می گیرد.
و اگر بازرگان یاد بگیرید که با این قوانین روی نمودار کار کنید و بتوانید هر چند وقت یکبار و در اسرع وقت به حرکت قیمتی که شروع می شود «بپیوندید» سپس معاملات شما سود به همراه خواهد داشت و سرمایه شما رشد می کند.
طیف ابزارهای مورد استفاده توسط تحلیل تکنیکال بسیار گسترده است. اما بدون شک ابزارهای پایه مهم ترین سطوح قیمتی هستند که در نمودار شکل می گیرند. اگر قیمتها را در نمودار در یک دوره زمانی طولانی تجزیه و تحلیل کنیم، خواهیم دید که قیمت بین سطوح مختلف جهش میکند.
اگر جهش های صعودی قیمت طولانی تر از نوک های نزولی باشد، به طور کلی، قیمت افزایش می یابد و روند افزایشی ظاهر می شود. سطوح قیمتی که در آن نرخ ارز تغییر جهت میدهد، اغلب دستورالعملهای مهمی هستند که نشان میدهند در کجا بازده قیمتها در آینده قابل مشاهده است یا به سادگی میتوان آنها را متوقف کرد.
البته سطوح همیشه به موانع جدی برای قیمت تبدیل نمی شوند. اما از آنجایی که این پدیده مکرر رخ می دهد، چرا به این واقعیت توجه نکنید؟ ما می توانیم سعی کنیم از آن در جهت منافع خود استفاده کنیم و از آن درآمد کسب کنیم.
و بنابراین، هنگام نزدیک شدن به سطح، قیمت اغلب متوقف می شود و سپس در جهت مخالف دچار چرخش می شود (به عقب پرتاب می شود)، اگرچه، از طرف دیگر، گاهی اوقات موفق می شود برخی از این سطوح را بشکند، پس از آن حرکت می کند. به سطح بعدی هنگامی که قیمت نزدیک به سطحی که از پایین به آن نزدیک شده است متوقف می شود، آنگاه گفته می شود که با یک سطح مقاومت روبرو شده است - مقاومت ایجاد می کند و نمی گذارد قیمت افزایش یابد.
اما اگر قیمت از بالا به پایین کاهش یابد تا به سطح نزدیک شود و به یک نقطه خاص برسد دیگر افت نمی کند و برعکس به سمت بالا عقب رانده می شود، اعتقاد بر این است که چیزی که مانع از سقوط بیشتر آن می شود همین بوده است. سطح حمایت نامیده می شود که از قیمت در طول پاییز حمایت می کند.
با فرض اینکه سطح را می توان قبلاً روی صفحه ترسیم کرد، بازرگان میتوانید در آینده پیشبینی کنید که قیمت کجا قفل میشود یا تغییر میکند. و در نتیجه با نزدیک شدن قیمت به یک سطح و به عبارتی سود خود را افزایش می دهد، می تواند برای اقدامات آتی خود سناریویی ایجاد کند.
گاهی اوقات می بینیم که در یک دوره زمانی، قیمت ارز چند بار نزدیک به سطوح مشخص متوقف می شود: قیمت سطوح را "آزمایش" می کند، اما قادر به شکستن آنها نیست. در این مورد، اعتقاد بر این است که سطوح قوی تر هستند. اما اگر قیمت توانست از یکی از این سطوح عبور کند، می توانید انتظار یک دوره خوب را داشته باشید.
علاوه بر این تغییرات ناگهانی در سطوح، در نواحی اطراف آنها، ممکن است حرکات جانبی بازار ظاهر شود، زمانی که قیمت به طور کلی به سمت راست می رود، اگرچه ممکن است کمی، گاهی اوقات بالا، گاهی اوقات کاهش یابد.
گاهی اوقات پیش می آید که قیمت به طور همزمان در بالا با مقاومت و حمایت در پایین مواجه می شود و در این حالت به اصطلاح حرکت جانبی ظاهر می شود. وقتی قیمت از ناحیه حرکت جانبی خارج می شود، یعنی حد بالایی یا پایینی خود را می شکند، در این صورت حرکات بسیار طولانی می تواند شکل بگیرد که با آن امکان افزایش سود نیز وجود دارد!
به هر حال، چرا برخی از سطوح برای قیمت بسیار مهم هستند؟ البته، از آنجایی که نمودار همه چیز را در نظر می گیرد، پاسخ به این سوال ممکن است برای تحلیلگر چندان مهم نباشد، بالاخره او به سادگی از این واقعیت به نفع خود استفاده خواهد کرد. با این حال، سوال جالب است. و پاسخ ساده است و به روانشناسی بازار نیز مربوط می شود. بیایید نحوه ایجاد سطوح را در مثالی از حرکت صعودی قیمت ارز تجزیه و تحلیل کنیم.
حرکت قیمت زمانی افزایش می یابد که تعداد شرکت کنندگان در بازار افزایش یابد فارکس خرید این ارز اگر علاقهمندان خرید کنند، خریداران قیمت را بیشتر و بیشتر میکنند. این دقیقاً همان چیزی است که در یک بازار معمولی اتفاق می افتد، جایی که گوجه فرنگی و پرتقال فروخته می شود. وقتی میل انسان به خرید افزایش می یابد، قیمت نیز با آن افزایش می یابد. و در نتیجه، یک حرکت واضح قیمت به سمت بالا ظاهر می شود.
همه فعالان بازار علایق، دیدگاه ها، احساسات خود را دارند. مثلاً اگر قیمت بالا رفت، به جایی که مدت زیادی نبوده بود، پس آنها معامله گران کسانی که قبلا ارز را ارزان می خریدند و بعداً آن را گرانتر می فروختند شروع به بستن پوزیشن های باز می کنند.
به عبارت دیگر، آنها شروع به "نگرانی" می کنند که این قیمت به زودی شکسته می شود و نمی خواهند دیر کنند، بلکه می خواهند در زمان مناسب سود را قفل کنند. در واقعیت، کسی وجود دارد که واقعاً اهمیت می دهد، اما کسانی نیز هستند که به سادگی تصمیم می گیرند سود را از قبل در این سطح تعیین کنند تا بعداً نگران نباشند. به هر حال، به طور کلی، مردم شروع به بستن پست ها می کنند.
اگر قبلا ارز را ارزان می خریدند، حالا شروع به گران فروشی می کنند. خریداران فروشنده می شوند! و در همان زمان، آنها شروع به انجام این کار می کنند، یا بسیاری از شرکت کنندگان بازار، که به طور کلی دارای موقعیت های باز حجم زیادی هستند، یا تعداد کمی از آنها، اما هر کدام دارای موقعیت های باز (موقعیت) بسیار بزرگی هستند.
در نتیجه بسته شدن پوزیشن های مبالغ هنگفت پول، تقاضا برای آن ارز به شدت شروع به کاهش می کند و فروشندگان باقی مانده، همراه با فروشندگان جدیدی که از آن زمان به آنها ملحق شده اند، دیگر در موقعیتی قرار نخواهند داشت که قیمت را صرفاً به این دلیل افزایش دهند. آنها باعث می شود که شما بخواهید.
و در نهایت حرکت صعودی قیمت شروع به تضعیف می کند. و در نقطهای معین، عقبنشینیهای کوچک قیمت شروع به رخ دادن میکنند (به عقبنشینیهای کوچک در برابر پسزمینه سنبلههای طولانی، «اصلاحها» میگویند، در حالی که خود سنبلهها معمولاً «تکانه» نامیده میشوند).
در نتیجه سطح قیمت در نمودار رسم می شود. این همان حداکثری خواهد بود که قیمت قبل از عقب نشینی به آن رسیده است. و دفعه بعد، وقتی قیمت به همان سمت قیمت تعیین شده قبلی می رود، بسیاری معامله گران آنها فکر خواهند کرد: «قبل از اینکه قیمت به این نقطه رسید، شخصی فعالانه شروع به فروش کرد، در نتیجه قیمت کاهش یافت.
آیا ممکن است دوباره این اتفاق بیفتد؟ احتمالاً میتوانید...، چون من در این سطح میفروشم تا در صورت کاهش قیمت دیر نکنم...» و سپس موج جدیدی از فروش آغاز میشود (البته ممکن است این بار توسط شرکتکنندگانی غیر از قبلی) که این حرکت مکرر دنده به سمت بالا را متوقف می کند. سطح دوباره به یک مانع قیمت تبدیل می شود!
شایان ذکر است که اغلب، زمانی که قیمت، با وجود همه چیز، موفق به شکستن سطح می شود، در نهایت از طرف دیگر به آن باز می گردد. همانطور که می گویند معامله گران «سطح مقاومت اغلب به سطح حمایت تبدیل می شود».
این را می توان به عنوان مثال با خرید برخی از بازیکنان بزرگ توضیح داد که قبلاً قیمت را از این سطح عبور کرده اند و تصمیم می گیرند پس از بازگشت به آن موقعیت خود را افزایش دهند. سپس آنها به طور فعال شروع به خرید می کنند، فروشندگان دوباره شروع به افزایش قیمت می کنند و قیمت نزولی دوباره افزایش می یابد و از سطح فاصله می گیرد، اگرچه قبل از آن حتی قادر به شکستن آن به زیر نبود.
و اینگونه است که می توانید با کلمات ساده توضیح دهید که چرا سطوح بسیار مهم هستند. آنها نتیجه مبارزه برای سود بیشتر بین خریداران و فروشندگان هستند. آنها نتیجه مبارزه انتظارات همه فعالان بازار هستند. آنها مظهر روانشناسی انسان هستند! در اینجا، در سطوح، بیشتر از سایر مناطق نمودار، حرکات جدید شروع و حرکات قدیمی به پایان می رسد.
Os traders modernos aprenderam a determinar os níveis com diferentes métodos. Há aqueles que, como já se escreveu em cima, traçam-nos através dos máximos e mínimos do preço, outros há que traçam os níveis através de diferentes diapasões ou, ainda, recorrem às proporções de Fibonacci.
معامله گران دیگر سطوح را بر اساس حداکثر و حداقل حرکات قیمت در یک بازه زمانی معین ترسیم می کنند، به عنوان مثال، در 6 ساعت، در یک روز یا در یک هفته، و حتی ممکن است آن را به چند قسمت مساوی تقسیم کنند و در تنظیم بزرگ به دست آورند. چنگال های دیگر باریک تر.
هر معامله گر از آنچه که عملی ترین و صحیح ترین به نظر می رسد استفاده می کند. در تجارت هیچ تعصبی وجود ندارد، انواع مختلفی برای انتخاب وجود دارد - برخی از آنها بیشتر یا کمتر از دیگران مؤثر هستند. و شما می توانید روش خود را پیشنهاد دهید - فقط باید به شما اجازه دهد سرمایه خود را افزایش دهید. یکی از انواع دیگر را امتحان کنید، ببینید آیا از کار کردن با آنها احساس راحتی می کنید، بررسی کنید که آیا سود می کنید یا خیر و از آنها به عنوان ابزار کار استفاده کنید.
اما اکنون با این سوال روبرو هستیم: اگر از قبل نحوه ترسیم سطوح را میدانیم، چگونه میتوانیم با کمک آنها سود مالی داشته باشیم؟
قبل از اینکه در این مورد صحبت کنیم، باید به شما هشدار دهیم که هر اطلاعاتی که توسط آکادمی در دسترس است، اطلاعات آموزشی است که موفقیت یک معامله گر خاص را در بازار تضمین نمی کند. کار در بازار مالی با ریسک همراه است و متأسفانه حذف کامل آن غیرممکن است. به همین دلیل فقط شما می توانید مسئول موفقیت فعالیت خود باشید. آکادمی هیچ مسئولیتی در قبال نتایج تراکنش های شما ندارد. و بنابراین، اجازه دهید به گفتگوی خود ادامه دهیم…
ما از خود می پرسیدیم که چگونه با کمک ترازها سرمایه خود را افزایش دهیم. هنگامی که قیمت به سطح نزدیک می شود، می توان آن را دفع کرد (در جهت مخالف حرکت کرد)، متوقف شد (شروع به نوسان نزدیک به سطح) یا شکستن سطح و شروع به حرکت به سمت سطح بعدی.
وظیفه معاملهگر این است که از زمانی که حرکت شروع میشود وارد آن شود و در حالت ایدهآل باید موقعیت را با سود نزدیک به پایان آن ببندد (البته، انسانها از آنجا که قادر به پیشبینی آینده نیستند، هرگز نمیتوانند دقیقاً بگویند چه زمانی خواهد بود. حرکت متوقف می شود).
هنگامی که از سطح رد می شود، هر حرکت بزرگ با یک حرکت معکوس همراه خواهد بود که در ابتدا به عنوان چیزی نه چندان بزرگ، اما در هر صورت، از قبل قابل مشاهده است. فقط می توانیم بگوییم که زمانی که واقعاً این اتفاق می افتد، قیمت معکوس می شود و از سطح فاصله می گیرد و به هیچ وجه قبل از آن.
بیایید قیاس زیر را برای نشان دادن مثال خود تصور کنیم: فقط می توانیم بگوییم که شخصی که برای خرید چیزی به فروشگاه رفته است، زمانی به خانه باز می گردد که مطمئن شویم قبلاً فروشگاه را ترک کرده است و در امتداد آن راه می رود. پیاده رو در جهت مخالف، به این ترتیب شواهدی از قصد او برای بازگشت به خانه نشان می دهد.
بنابراین، بیان اینکه قیمت برنده شده است و احتمالاً به سمت نقطه شکست سطح حرکت می کند، تنها زمانی منسجم است که قبلاً سطحی را که در راه بود " سوراخ کرده " و مثلاً اکنون کمی دورتر شده است. حداقل لازم برای پارگی سمت، در نتیجه تمایل خود را برای حرکت به جلو. قیاس: برای نفوذ پرتابه به پناهگاه militar، ابتدا باید به زره نفوذ کرده و آن را سوراخ کند.
سپس به این نتیجه می رسیم که همیشه باید معیارهایی برای رد و شکستن سطح داشته باشیم. و ساده ترین رویکرد ممکن است این باشد که حداقل حرکت را به سمت معکوس (در صورت رد شدن) یا رو به جلو (زمانی که سطح را می شکند) تعیین کنید که پس از ظهور آن خواهید گفت که قیمت به طور قطعی جهت خاصی را به خود گرفته است. در صورت تمایل، می توانید از اصول کار پیچیده تری استفاده کنید - تا زمانی که، همانطور که قبلاً گفتیم، موثر باشند.
معامله گر علاوه بر تشریح اصول باز کردن پوزیشن، باید اصول بسته شدن پوزیشن را نیز تعیین کند. انواع به شرح زیر است: با رسیدن به یک سطح دیگر، با حرکت قطعه در یک فاصله معین (توسط هدف) یا در صورت عقب نشینی قیمت در مقایسه با مسیر ترسیم شده برای یک فاصله خاص (ردیابی موقعیت).
در اینجا معامله گر باید فکر کند و مناسب ترین نوع را انتخاب کند. در واقع، بستن یک موقعیت به اندازه باز کردن آن یک لحظه مهم در معامله است، بالاخره وظیفه معاملهگر به دست آوردن حداکثر تعداد معاملات سودآور است و مطلوب است که میانگین تعداد معاملات سودآور همیشه بیشتر از مقدار باشد. میانگین تعداد تراکنش هایی که ضرر به همراه داشته است.
چندین رویکرد ممکن است، اما این ایده آل خواهد بود. و البته، هنگام باز کردن موقعیت، معامله گر باید بلافاصله حد ضرر مجاز را تعیین کند.
جالب است بدانید که اکثر معامله گران مدرن به سختی به روش های ساده برای انجام معاملات اعتماد دارند. در تلاش برای به دست آوردن «ضمانت»، آنها به شاخص های پیچیده متوسل می شوند، چندین خط روی نمودار ترسیم می کنند، حجم عظیمی از اطلاعات را تجزیه و تحلیل می کنند، قوانین طولانی تر و طولانی تر ابداع می کنند. بدون شک این رویکردها به رسمی شدن اقدامات و در نتیجه کسب درآمد افراد کمک می کند.
با این حال، می دانیم که مبتکرانه ترین چیزها ساده ترین هستند و توصیه نمی شود که این روش های ساده تر را کاملا نادیده بگیریم. در میان آنها، چه کسی می داند، ممکن است رویکرد معاملاتی بسیار موثری باشد که به طور قابل توجهی مسیر شما را به سمت موفقیت در بازار مالی کوتاه می کند.
خانمها و آقایان محترم، توجه شما را به این نکته جلب میکنیم که هدف از تشریح رویکرد معاملاتی که تنها بر اساس آن تحلیل سطوح قیمت است، برجسته کردن آن در بین سایر روشهای مورد استفاده برای تصمیمگیری نیست. ساختن، بلکه برای اثبات امکان موفقیت با معامله حتی بر اساس قوانین ساده به شما.
سیگنال های هر اندیکاتور یا شکل گرافیکی که اکنون برای شما ناشناخته است و بعداً کار با آنها را یاد می گیرید و می توانید عملکرد خود را با آنها بهبود بخشید، نتیجه این واقعیت است که قیمت از سطحی به سطح دیگر بالا می رود. و پایین.
ابزارهای پیچیده ای وجود دارد که می تواند کمک بزرگی در کار شما باشد، اما سطوح آن چیزی است که شما باید به محض شروع اولین قدم های خود در بازار مالی بدانید.
موفقیت هر کسب و کاری، خانم ها و آقایان، در برنامه ریزی کسب و کار و سپس اجرای متوالی آن اقدامات برنامه ریزی شده است که کارآفرین را به اهداف خود می رساند. این در همه مشاغل از جمله صادق است فارکس.
تحلیل فنی یک رشته تجاری است که برای ارزیابی سرمایهگذاریها و شناسایی فرصتهای معاملاتی با تجزیه و تحلیل روندهای آماری جمعآوریشده از فعالیتهای معاملاتی، مانند حرکات قیمت و حجم، به کار میرود. برخلاف تحلیل بنیادی، که تلاش میکند ارزش یک اوراق بهادار را بر اساس نتایج تجاری مانند فروش و سود ارزیابی کند، تحلیل تکنیکال بر مطالعه قیمت و حجم تمرکز دارد.
موضوعات اصلی
- تحلیل تکنیکال یک رشته تجاری است که برای ارزیابی سرمایهگذاریها و شناسایی فرصتهای معاملاتی در روند قیمت و الگوهای مشاهده شده در نمودارها به کار میرود.
- تحلیلگران فنی بر این باورند که فعالیت های معاملاتی گذشته اوراق بهادار و تغییرات قیمت می تواند شاخص های ارزشمندی از حرکت قیمت آتی اوراق بهادار باشد.
- تحلیل تکنیکال را می توان در مقابل تحلیل بنیادی قرار داد که به جای الگوهای قیمتی تاریخی یا روند سهام، بر امور مالی یک شرکت تمرکز دارد.
درک تحلیل تکنیکال
As ferramentas de análise técnica são usadas para examinar como a oferta e a demanda por um título afetarão as mudanças de preço, volume e volatilidade implícita. Ela opera com a suposição de que a atividade de negociação passada e as mudanças de preço de um título podem ser indicadores valiosos dos movimentos futuros de preço do título quando combinadas com regras apropriadas de investimento ou negociação.
اغلب برای تولید سیگنالهای معاملاتی کوتاهمدت از ابزارهای مختلف نمودار استفاده میشود، اما همچنین میتواند به بهبود ارزیابی قدرت یا ضعف یک امنیت نسبت به بازار کلی یا یکی از بخشهای آن کمک کند. این اطلاعات به تحلیلگران کمک می کند تا برآورد ارزش کلی خود را بهبود بخشند.
تحلیل تکنیکال، همانطور که امروزه می شناسیم، اولین بار توسط چارلز داو و نظریه داو در اواخر قرن نوزدهم معرفی شد. چندین محقق برجسته، از جمله ویلیام پی همیلتون، رابرت ریا، ادسون گولد و جان مگی، بیشتر به مفاهیم نظریه داو کمک کردند و به شکلگیری مبنای آن کمک کردند. امروزه، تحلیل تکنیکال تکامل یافته است و صدها الگو و سیگنال را در بر می گیرد که در طول سال ها تحقیق توسعه یافته اند.
با استفاده از تحلیل تکنیکال
تحلیلگران حرفه ای اغلب از تحلیل تکنیکال در ارتباط با سایر اشکال تحقیق استفاده می کنند. معامله گران خرده فروشی ممکن است تنها بر اساس نمودارهای قیمت اوراق بهادار و آمارهای مشابه تصمیم گیری کنند، اما تحلیلگران فعال سهام به ندرت تحقیقات خود را صرفاً به تحلیل بنیادی یا فنی محدود می کنند.
تجزیه و تحلیل فنی را می توان برای هر امنیتی با داده های معاملاتی تاریخی اعمال کرد. این شامل سهام، قراردادهای آتی، کالاها، اوراق قرضه، ارزها و سایر اوراق بهادار است. در واقع تحلیل تکنیکال در بازارهای کالایی بسیار رایج است و فارکس، جایی که معامله گران بر روی حرکات کوتاه مدت قیمت تمرکز می کنند.
تحلیل تکنیکال تلاش میکند تا حرکت قیمت تقریباً هر ابزار قابل معاملهای را که تحت تأثیر نیروهای عرضه و تقاضا است، از جمله سهام، اوراق قرضه، معاملات آتی و جفت ارز پیشبینی کند. در واقع، برخی تحلیل تکنیکال را صرفاً مطالعه نیروهای عرضه و تقاضا می دانند که در حرکات قیمت بازار اوراق بهادار منعکس شده است.
تجزیه و تحلیل فنی معمولاً برای تغییرات قیمت اعمال می شود، اما برخی از تحلیلگران اعداد فراتر از قیمت را دنبال می کنند، مانند حجم معاملات یا اعداد بهره باز.
شاخص های تحلیل فنی
در صنعت، صدها الگو و سیگنال وجود دارد که توسط محققان برای حمایت از معاملات تحلیل تکنیکال توسعه داده شده است. تحلیلگران فنی همچنین انواع متعددی از سیستم های معاملاتی را توسعه داده اند تا به آنها در پیش بینی و تجارت حرکت قیمت کمک کنند.
برخی از شاخص ها در درجه اول بر شناسایی روند فعلی بازار از جمله مناطق حمایت و مقاومت متمرکز هستند، در حالی که برخی دیگر بر تعیین قدرت یک روند و احتمال ادامه آن متمرکز هستند. شاخصهای فنی و الگوهای نمودار معمولاً مورد استفاده شامل خطوط روند، کانالها، میانگینهای متحرک و شاخصهای حرکت هستند.
به طور کلی، تحلیلگران فنی به انواع گسترده شاخص های زیر نگاه می کنند:
- روند قیمت
- الگوهای نمودار
- شاخص های حجم و حرکت
- اسیلاتورها
- میانگین های متحرک
- سطوح حمایت و مقاومت
مفروضات اساسی تحلیل فنی
دو روش اصلی برای تجزیه و تحلیل اوراق بهادار و تصمیم گیری سرمایه گذاری وجود دارد: تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال. تحلیل بنیادی شامل تجزیه و تحلیل صورت های مالی یک شرکت برای تعیین ارزش منصفانه کسب و کار است، در حالی که تحلیل تکنیکال فرض می کند که قیمت اوراق بهادار از قبل منعکس کننده تمام اطلاعات در دسترس عموم است و بر تجزیه و تحلیل آماری تغییرات قیمت تمرکز می کند.
تحلیل تکنیکال تلاش میکند تا با جستجوی الگوها و روندها به جای تحلیل ویژگیهای اساسی یک اوراق بهادار، احساسات بازار را در پشت روند قیمت درک کند.
چارلز داو مجموعهای از سرمقالهها را در مورد نظریه تحلیل تکنیکال منتشر کرد. نوشتههای او شامل دو فرض اساسی بود که همچنان چارچوبی را برای معاملات تحلیل تکنیکال تشکیل میداد.
- بازارها کارآمد هستند، با ارزشهایی که عواملی را نشان میدهند که بر قیمت اوراق بهادار تأثیر میگذارند، اما
- حتی تغییرات تصادفی قیمت در بازار به نظر می رسد که در الگوها و روندهای قابل شناسایی حرکت می کنند که تمایل دارند در طول زمان خود را تکرار کنند.
امروزه حوزه تحلیل تکنیکال بر اساس کار داو استوار است. تحلیلگران حرفه ای به طور کلی سه فرض کلی را برای این رشته می پذیرند:
- بازار همه چیز را تخفیف می دهد: تحلیلگران فنی بر این باورند که همه چیز از اصول بنیادی یک شرکت گرفته تا عوامل گسترده بازار و روانشناسی بازار در حال حاضر در سهام قیمت گذاری شده است. این دیدگاه با فرضیه بازارهای کارآمد (EMH)، که نتیجهگیری مشابهی را در مورد قیمتها فرض میکند، مطابقت دارد. تنها چیزی که باقی می ماند تجزیه و تحلیل حرکت قیمت است که تحلیلگران فنی آن را محصول عرضه و تقاضا برای یک اوراق بهادار خاص در بازار می دانند.
- حرکت قیمت در روندها: تحلیلگران فنی انتظار دارند که قیمت ها، حتی در حرکات تصادفی بازار، بدون توجه به دوره زمانی مشاهده شده، روند را نشان دهند. به عبارت دیگر، احتمال ادامه روند گذشته قیمت سهام بیشتر از حرکت نامنظم است. بیشتر استراتژی های معاملاتی فنی بر این فرض استوار است.
- تاریخ تمایل به تکرار دارد: تحلیلگران فنی معتقدند که تاریخ تمایل به تکرار دارد. ماهیت تکراری حرکات قیمت اغلب به روانشناسی بازار نسبت داده می شود که بر اساس احساساتی مانند ترس یا هیجان بسیار قابل پیش بینی است. تحلیل تکنیکال از الگوهای نمودار برای تجزیه و تحلیل این احساسات و حرکات بعدی بازار برای درک روندها استفاده می کند. اگرچه بسیاری از اشکال تحلیل تکنیکال برای بیش از 100 سال مورد استفاده قرار گرفته اند، اما هنوز هم مرتبط تلقی می شوند زیرا الگوهایی را در حرکت قیمت ها نشان می دهند که اغلب تکرار می شوند.
تحلیل تکنیکال در مقابل تحلیل بنیادی
تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال، مکاتب اصلی فکری در مورد نزدیک شدن به بازارها، در دو طرف طیف قرار دارند. هر دو روش برای تحقیق و پیش بینی روندهای آتی قیمت سهام استفاده می شوند و مانند هر استراتژی یا فلسفه سرمایه گذاری، هر دو طرفداران و مخالفان خود را دارند.
تحلیل بنیادی
تحلیل بنیادی روشی برای ارزیابی اوراق بهادار با تلاش برای اندازه گیری ارزش ذاتی یک سهام است. تحلیلگران بنیادی مطالعه از اقتصاد شرایط عمومی و صنعتی به وضعیت مالی و مدیریت شرکت ها. سود، هزینه ها، دارایی ها و بدهی ها همگی از ویژگی های مهم برای تحلیلگران بنیادی هستند.
متمایز از تحلیل تکنیکال در این است که قیمت و حجم سهام تنها ورودی های در نظر گرفته شده هستند. فرض اساسی این است که همه عوامل بنیادی شناخته شده در قیمت منعکس می شوند. بنابراین نیازی به توجه زیادی به آنها نیست. تحلیلگران فنی سعی نمی کنند ارزش ذاتی اوراق بهادار را اندازه گیری کنند، بلکه در عوض از نمودارهای سهام برای شناسایی الگوها و روندهایی استفاده می کنند که نشان می دهد سهام در آینده چه کاری انجام خواهد داد.
محدودیت های تحلیل فنی
برخی از تحلیلگران و محققان دانشگاهی امیدوارند که فرضیه بازار کارآمد (EMH) نشان دهد که چرا آنها نباید انتظار داشته باشند که اطلاعات عملی موجود در داده های تاریخی قیمت و حجم وجود داشته باشد. با این حال، با همان استدلال، مبانی شرکت نیز نباید اطلاعات عملی ارائه دهد. این نماها به شکل ضعیف و شکل نیمه قوی EMH شناخته می شوند.
یکی دیگر از انتقادات تحلیل تکنیکال این است که تاریخ دقیقاً تکرار نمی شود، بنابراین مطالعه الگوهای قیمت از اهمیت مشکوکی برخوردار است و می توان آن را نادیده گرفت. به نظر میرسد قیمتها با فرض پیادهروی تصادفی بهترین مدلسازی هستند.
سومین انتقاد به تحلیل تکنیکال این است که در برخی موارد کار می کند، اما فقط به این دلیل که یک پیشگویی خود-شکوفایی را تشکیل می دهد. به عنوان مثال، بسیاری از معاملهگران فنی، دستور توقف ضرر را زیر میانگین متحرک 200 روزه یک شرکت تعیین میکنند. اگر تعداد زیادی از معامله گران همین کار را انجام دهند و سهام به آن قیمت برسد، تعداد زیادی سفارش فروش وجود خواهد داشت که باعث کاهش قیمت می شود و حرکتی را که معامله گران پیش بینی کرده بودند تایید می کند.
سپس سایر معامله گران شاهد کاهش قیمت خواهند بود و همچنین موقعیت های خود را می فروشند و قدرت روند را تقویت می کنند. این فشار فروش کوتاهمدت را میتوان خودشکوفایی تلقی کرد، اما تأثیر چندانی بر جایی که قیمت دارایی هفتهها یا ماهها بعد خواهد بود، نخواهد داشت.
به طور خلاصه، اگر تعداد زیادی از افراد از سیگنال های مشابه استفاده کنند، می توانند حرکت پیش بینی شده توسط سیگنال را ایجاد کنند، اما در دراز مدت، این گروه از معامله گران نمی توانند روی قیمت تأثیر بگذارند.
تکنسین بازار خبره (CMT)
در میان تحلیلگران حرفه ای، انجمن CMT از بزرگترین مجموعه تحلیلگران معتبر که از تحلیل تکنیکال به طور حرفه ای در سراسر جهان استفاده می کنند، پشتیبانی می کند. تعیین تکنسین بازار خبره (CMT) انجمن را می توان پس از سه سطح امتحان که شامل تجزیه و تحلیل گسترده و عمیق از ابزارهای تحلیل فنی است، به دست آورد.
در حال حاضر، انجمن سطح 1 آزمون CMT را برای کسانی که دارای عنوان تحلیلگر مالی خبره (CFA) هستند، چشم پوشی می کند. این نشان می دهد که چگونه این دو رشته یکدیگر را تقویت می کنند.
تحلیلگران فنی چه مفروضاتی دارند؟
تحلیلگران فنی حرفه ای به طور کلی سه فرض کلی را برای این رشته می پذیرند. اولین مورد این است که مانند فرضیه بازار کارآمد، بازار همه چیز را منعکس می کند. دوم، آنها انتظار دارند که قیمت ها، حتی در حرکات تصادفی بازار، بدون توجه به دوره زمانی مشاهده شده، روندی را نشان دهند. در نهایت، آنها معتقدند که تاریخ تمایل به تکرار دارد. ماهیت تکراری حرکات قیمت اغلب به روانشناسی بازار نسبت داده می شود که بر اساس احساساتی مانند ترس یا هیجان بسیار قابل پیش بینی است.
تفاوت بین تحلیل بنیادی و تکنیکال چیست؟
تحلیل بنیادی روشی برای ارزیابی اوراق بهادار با تلاش برای اندازه گیری ارزش ذاتی یک سهام است. از سوی دیگر، فرض اساسی تحلیل تکنیکال این است که همه عوامل بنیادی شناخته شده در قیمت منعکس می شوند. بنابراین نیازی به توجه زیادی به آنها نیست. تحلیلگران فنی سعی نمیکنند ارزش ذاتی یک اوراق بهادار را اندازهگیری کنند، بلکه از نمودارهای سهام برای شناسایی الگوها و روندهایی استفاده میکنند که میتوانند نشان دهند که این اوراق در آینده چه خواهد کرد.
چگونه می توانم تحلیل تکنیکال را یاد بگیرم؟
روش های مختلفی برای یادگیری تحلیل تکنیکال وجود دارد. اولین قدم یادگیری اصول سرمایه گذاری، سهام، بازار و امور مالی است. این را می توان از طریق کتاب، دوره های آنلاین، مطالب آنلاین و کلاس ها انجام داد. هنگامی که اصول اولیه درک شدند، از آنجا می توانید از همان انواع مواد استفاده کنید، اما موادی که به طور خاص بر تحلیل تکنیکال تمرکز دارند.
نتیجه
تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادی دو رویکرد متمایز برای ارزیابی و پیشبینی داراییهای مالی، بهویژه سهام هستند. در حالی که تحلیل بنیادی بر مطالعه مبانی اقتصادی و مالی شرکت ها متمرکز است، تحلیل تکنیکال مبتنی بر تحلیل الگوهای قیمت و حجم است.
هر دو روش مزایا و محدودیت های خود را دارند. تجزیه و تحلیل بنیادی درک عمیقی از شرکت ها و مبانی آنها ارائه می دهد که می تواند برای سرمایه گذاران بلندمدت ارزشمند باشد. از طرفی تحلیل تکنیکال برای شناسایی روندهای کوتاه مدت و نقاط ورود و خروج در بازار مفید است.
توجه به این نکته مهم است که هیچ رویکرد واحدی وجود ندارد که در همه شرایط بهترین باشد. بسیاری از سرمایه گذاران عناصر هر دو تحلیل را برای تصمیم گیری آگاهانه ترکیب می کنند. علاوه بر این، مهارت در تحلیل تکنیکال نیز مانند تحلیل بنیادی نیازمند مطالعه و تمرین است.
در پایان، انتخاب بین تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادی به اهداف سرمایه گذاری و افق زمانی هر فرد بستگی دارد. صرف نظر از رویکردی که انتخاب میکنید، آموزش و تحقیق مداوم برای موفقیت در دنیای سرمایهگذاری ضروری است.